بهانه هایی برای نوشتن

دوباره مذاکره!؟ هنوز چک قبلی نقد نشده؟!!

مجددا عده ای ساز مذاکره با آمریکا کوک کرده اند و البته همزمان صراحتا می گویند که آمریکا به تعهداتش عمل نکرد و آخر سر هم از برجام خارج شد. عمل نکردن به وعده های برجامی و خروج از برجام و پس گرفتن امضا در هواپیما همین اخیرا اتفاق افتاده و مربوط به چند سال یا چند ده سال پیش نیست!!

آن هم بعد از آن که دکتر روحانی هم از امریکا قطع امید کرد و آبان ماه پارسال گفت: «داستان مضحکی اتفاق افتاده؛ می‌گویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا قرص و محکم نباشد، درباره موضوع دیگری حرف بزنیم! آمریکا با زبان و عمل می‌گوید که اهل مذاکره و تعهد نیست اما به برخی کشورهای شرق آسیا (کره شمالی) می‌گوید بیا با ما مذاکره کن؛ مگر دیوانه‌اند که با شما مذاکره کنند؟ شما به مذاکره‌ای که به تایید سازمان ملل رسیده، پایبند نیستید».

واقعا چیزی به نام شرم و خجالت برای عده ای بی معناست....

شاید همه ی این ها بازی هایی است که عده ای به منافع خود برسند، چه بسا برای گفتن این حرف ها، پول ها به جیب می زنند، وگر نه آبروی خودشان را در قبال چه به حراج می گذارند؟

۲۸ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

دوست دارم کسی یاری ام کند

بی تفاوتی همه نسبت به مشکلات خودشان که قبلا متعجبم می کرد، کم کم عادی شد و بر عکس، برای من روز یه روز، پر رنگ تر شد چون حداقل مشکلات و مسائل جامعه، مشکلات و مسائل من هستند و فردا روزی، من و خانواده ام، با این چالش ها مواجه هستیم و هیچ آدم فضایی هم نخواهد بود که مسئله ی ما را حل کند.

پس حداقل به مسائل و معضلات جامعه به عنوان مسائل و مشکلاتی که با آن مواجه هستیم و خواهیم بود، نگاه کنیم و برای حل آن ها به فکر راه کار و راه حل باشیم...

هر از گاهی، بار فکری مسائل کمرم را خم می کند و آن وقت است که دوست دارم یار و یاور و هم دردی در کنارم می بود که او هم این درد ها را حس می کرد و برای این درد ها، فکر می کرد و در کنار یکدیگر، پیش روی بیش تری داشتیم...

۲۷ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۴ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید

در مجلس به نام اسلام چه می گذرد

نوشته ی بسیار کوتاه زیر که در واقع یک کلیپ است، نمایی از مجلس نمایندگانی است که نام اسلام را یدک می کشند...

بیکاری جوانان تحصیل کرده و مجلسی که مجلس نیست!

۲۷ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید

عیدتون مبارک / کمی دل گیرم

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

برکت ماه رمضان رو با تمام وجود حس کرده ام همیشه به خصوص در زمینه علمی...

از این که به دلیل سهل انگاری خودم امروز نتونستم نماز عید فطر رو شرکت کنم کمی دلگیرم

ان شا الله خداوند امروز عیدی قابل توجهی به همه ی ما بده که غم از دست دادن ماه رمضون رو از ذهن و قلب ها پاک کند و شادی عید بندگی رو در قلب ها جایگزین کند.

رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر

۲۵ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۲۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

لعنت بر شبه خانواده

شبه خانواده ها فقط شبیه خانواده هستند و عملا نیستند.
تشکیل شده از یک شبه پدر، شبه مادر و احیانا چند فرزند سرگردان و خود مختار. ارتباط بین زن و شوهر تقریبا منقطع و حداکثر به واسطه رابطه جنسی. فرزندانی که هیچ گونه محبت و عاطفه ای از پدر و مادر دریافت نمی کنند و هیچ گونه توجهی از سوی شبه پدر و مادر به نیازهای آن ها و تامین آن ها صورت نمی گیرد و فرزندانی که در دنیای وحشی امروز، قربانی هوس و شاید نیاز دو فرد بی مسئولیت خواهند شد.

لعنت بر شبه خانواده ها

۲۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۳۶ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید

ببخشید: کجا می تونم خانواده گیر بیارم؟

خانواده همان خانه است که به جای حفظ ما از سرما و گرما، ما را از طوفان های روحی و آسیب های روانی، حفظ می کنه. اما سوال اینه که کجا میشه خانواده گیر آورد؟

خانواده جایی است که راحت و آسوده بدون فکر کردن به طوفان سهمگین بیرون می توان گرمای محبت و آرامش رو تجربه کرد و با آرامش به رشد و پیش رفت، فکر کرد و برای آن گام برداشت...

خانواده بسازید همان طور که خانه می سازید اگر خواهان حفظ خود از بلاهای روحی و روانی هستید

۲۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۱۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید

فقیر وارد شدم، ثروت مند خارجم کن

به مناسبت احتمالا اخرین روز ماه پربرکت رمضان، چند کلامی با خدا:

خدایا، بهتر از همه و بهتر از خودم، از فقر و نداری ام، مطلع هستی و خودم هم به آن، معترفم. اما انتظار دارم به هزار و یک وعده ی صادقی که به ما داده ای، از استجابت دعا گرفته (ادعونی استجب لکم) تا این که « من نزد گمان بنده ی خویشم»، درخواست مرا بپذیری و فقیر و دست خالی از مهمانی ات، خارج نکنی...

خیلی طول کشید تا فقر و ناتوانی ام را درک کنم و هم چنین غنا و دارایی و توان مندی تو را... اما در اخرین روز پهن بودن سفره ی مهمانی ات، مهم ترین خواسته ام این است که فقر ما را به غنای خودت وصل کنی و مرا همان گونه که فقیر و ندار، وارد شدم، خارج نکنی.

پ.ن: فقر و غنا و نداری و دارایی در تصور هر شخص، متفاوت است و شما با همان تصور خودتان معنا کنید...

۲۴ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۴۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

تجربه‌ی یک ملاقات و مصاحبه کاری

اگر نوشته های شخصیت کاری و اولین تجربه من رو نخوندید، اول نوشته های کوتاه زیر رو نگاهی بندازید:

چگونه یک جایگاه شغلی را بدست آوریم؟
شخصیت کاری خوبی از خودم نساختم

امروز هم یه تجربه ی دیگه رو پشت سر گذاشتم. تفاوت این دفعه با دفعه قبل، این بود که نگاه و بینش و درک من و طرف مسئول گزینش،‌به هم نزدیک بود و در واقع به نوعی نگاه مشترک و درک مشترکی داشتیم و مسئول گزینش آدم عمیق و پری بود، نه سطحی و ظاهربین و این شد که ارتباط خوبی بین ما شکل گرفت و امیدوارم که ان شا الله آن چه خیر است، وافع شود.

در همین موضوع تفاهم و نگاه نزدیک به هم، نوشته ی کوتاه نقش تفاهم در استمرار و پایداری ارتباط رو می تونید یه نگاه بندازید. 

از این که نگاهتون رو چند دقیقه ای به من سپردید، بی نهایت ممنونم.

۲۳ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

چند کلامی حرف دل (۳)

مشاهده، مطالعه، تفکر و مشورت رو بسیار دوست دارم اما از بس که وقتم را با این کارها پر می کنم و مشغول جست و جو در موضوعات مختلف می شوم، در نهایت احساس اشباع می کنم، احساس سیری و دل زدگی...

خوندن نوشته های چند کلامی حرف دل که این سومین نوشته از مجموعه است، دوباره اون حس رضایت رو در من ایجاد می کنه و از این حس لذت می برم. قبلا هم سابقه نوشتن داشتم و متن های خودم رو خوندم! اما این بار تفاوت اساسی داره.
این بار آنچه نوشته ام با آنچه چشیده ام، یکی است و احساس یگانگی و وحدت نوشته و احساس و تجربه، احساس بسیار لذت بخش تر و شیرین تری است. حتی نسبت به زمانی که نوشته ای به دلت می نشیند و آن را بازنشر میکنی ولی این احساس وحدت و یگانگی و شیرینیش رو تجربه نخواهی کرد.

وقتی به این سبک می نویسم، احساس می کنم خودم هستم و ما بقی نوشته های خودم رو هر چند منطقی و ادراک خودم باشن اما نسبت به اونا احساس بیگانگی می کنم!!! واقعا چرا؟

۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

چند کلامی حرف دل (۲)

بیستمین نوشته رو می نویسم و پایان جمله رو نقطه نمیذارم چون هنوز اول راهیم

چند سالی از  شروع بمباران های بی رحمانه ابهامات می گذرد و هر چند اوایل، به معنای واقعی کلمه، نابود شدم اما کم کم عادت کردم و یاد گرفتم که زندگی، زین پس یعنی دست و پنجه نرم کردن با چالش ها. همه ی مشکلات و معضلات و یا هر عنوان دیگه ای مثل مسائل، فقط چالش هستند که چاره ای جز دست و پنجه نرم کردن با آنها نداری. حتی اگر تو دست از سرش برداری،‌او ول کن نیست.

کم کم یاد گرفتم که از چالش نترسم و نباید ترسید و اصلا ترس نداره، چون آخرش یا به مطلوب میرسی یا نه و این ترس نداره. کم کم یاد گرفتم که برای تغییر اوضاع، باید به استقبال تحول رفت و با آغوش گرم از تحول پذیرایی کرد و هم پای تحولات پیش رفت. کم کم یاد گرفتم، نق زدن دردی رو درمون نمی کنه و باید به دنبال حل مسئله و راه حل و راه کار بود. کم کم تنهایی رو بیش تر احساس کردم چون نمی تونستم و نمی خواستم مثل دیگران نسبت به مسائل زندگی خودم و دیگران و جامعه و بشریت بی تفاوت و بی احساس باشم. کم کم مثل بچه های کار یاد گرفتم که باید روی پای خودم بایستم و تنهایی طی مسیر کنم.

کم کم زمین خوردن ها برایم کم درد تر و عادی تر شد و محکم تر و شجاع تر شدم. در همان حال که لحظه ها را مشغول دست و پنجه نرم کردن با مسائل و مشکلات بودم، نفهمیدم کی بزرگ شدم و کی زمان از مقابلم گذر کرد که ندیدمش...

حس غریبانه و در عین حال شیرینی است. در لا به لای همین فراز و نشیب ها و در میان دنیای پر پیچ و خم اندیشه، دوستی یافتم که دیگران نامش را خدا می نهند. من خدای خودم و رفیق و هم نشین خودم را در دنیای خودم یافتم، برعکس عموم مردم که خدا را از میان کتاب های دینی و مذهبی می یابند.

ارزشمند ترین و بهترین یافته ی من در ازای عمری که داده ام، «خدایم» بوده است و از خدایم، آرامش، اعتماد و اطمینان کسب کرده ام که توشه ی ادامه ی سفر و ماجراجویی من خواهد بود.

۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید