کلید تفکر امام حسن علیه السلام |
کلید تفکر امام حسن علیه السلام |
فقط اختیار یار امام حسن علیه السلام |
بالاخره محل خدمت سربازی بنده هم مشخص شد، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
شور و شعف خاصی در من ایجاد شده و اصطلاحا دل تو دلم نیس، نه به خاطر سپاه بودن بلکه به خاطر احساسی که با دیدن محل خدمت به من دست داد. حس عجیبی که غوغایی در من ایجاد کرد. حس کردم در شهادت باز شده و یک فرصت پیش رو دارم، فرصت شهادت.
این حس منو بدجوری به هم ریخته. منی که همیشه نگاه غالبم عقل و منطق بوده و کمتر حس رو تجربه کردم.
لطف کنید هر کی این نوشته رو خوند یه دعا در حق ما کنه که ان شا الله آن چه خیره محقق بشه.
ممنونم
مشخصا دل بستن به امریکا یا اروپا و کلا به غرب، ریشهی مشکلات جامعه و حکومت ما نیست بلکه حداکثر می توان آن را یک مانع پیشرفت و عامل کند شدن نامید.
اما ریشهی مشکلات چیست؟
ریشهی مشکلات همانا مسئولیت ناپذیری و یا به عبارت قابل فهم تر خیانت در مسئولیت است. وقتی هر کسی در هر اداره و منصب و جایگاهی قرار می گیرد، شرح وظایفی دارد و مسئولیت هایی را پذیرفته است که برای محقق کردن آن ها هم امکانات در اختیار او قرار داده می شود و هم به او حقوق پرداخت می شود به خصوص به مدیران که حقوقی با اختلاف فاحش نسبت به سایرین پرداخت می شود.
اما وقتی در عمل، شخص خیانت می کند و پیگیر تحقق وظایف نمی شود امکانات معطل می ماند، کار روی زمین می ماند و پیش نمی رود و بخشی از بیت المال هم به شخص به عنوان حق (حقوق) پرداخت می شود.
آدرس زیر یک آدرس غلط است.
لطفا دو عکس و توضیحات کپشن پست اینستاگرامی زیر رو مطالعه کنید. حداکثر 1 دقیقه وقت شما را می گیرد.
سلام دوستان
به بهانهی 9 دی می نویسم. حال و حوصله ی غر زدن و نق زدن نسبت به شرایط موجود رو ندارم و قصد دفاع از ناکارآمدی و شعار های تو خالی رو هم ندارم، حال و حوصله ی تفسیر و تاویل هم ندارم فقط در یک جمله می خوام بگم ما در یک مسیر یک طرفه قرار داریم فقط می تونیم جلو بریم.
نه غربی هستیم، نه اسلامی، معلوم نیست پا در هوا و معلق، تکلیف خودمون با خودمون مشخص نیست. برگشت ما یعنی مثل سوریه، عراق، افغانستان یا ... شدن و یا اوکراین و امثالهم یعنی یه بار دیگه طعم استعمار فرا داخلی (خارج از کشور و بیگانه ای) رو بچشیم.
احتمالا به ۴ یا ۵ کشور تقسیم خواهیم شد که نقشه اش رو شما با توجه به توزیع قومیتی بهتر می دونید و قص علی هذا.
من راهی جز حرکت به جلو و اصلاح نمی بینم (نه به معنای اصلاح طلبی سیاسی). نمی گم باید تحمل کنیم بلکه میگم باید تغییر بدیم و من به شخصه با تجربیاتی که دارم خودم رو آماده کردم برای هزینه دادادن، چون بالاخره تغییر هزینه داره و افراد بهره مند با تمام قدرت مانع خواهند شد ولی راهی جز این نمی بینم.
شما اگر راهی سراغ دارید پیشنهاد بدید به خصوص شمایی که اهل فکر و مطالعه علوم انسانی هستی...
پ.ن : در ضمن بدانید و آگاه باشید با مشی «سرت تو کار خودت باشه» و بی تفاوتی هیچ تغییری رخ نمیده پس اگر حقیقتا تغییر می خواهیم باید آستین بالا بزنیم و کنش گر باشیم.
والسلام
۸ دی ۹۷
یک تکنیک ساده ولی بسیار حیاتی و موثر.
مشکلات و موانع بخش لاینفک زندگی همه ی ماست و در واقع فرصت های ما برای رشد هستند. در زندگی همه ی ما نداشته هایمان هزاران برابر داشته هایمان است و در همه ی موضوعات دو قطب مخالف هم داریم، یا به عبارت معروف یک نیمه ی پر و یک نیمه ی خالی، یک قطب مثبت و یک قطب منفی، یک نیمه ی زیبا و یک نیمه ی زشت، یک نیمه ی مطلوب و دلخواه و یک نیمه ی نامطلوب و غیر دلخواه.
این که نگاه غالب ما کدام نیمه باشد تاثیر بسیار عمیقی در رشد و پیش رفت ما و مهم تر از آن آرامش روان ما دارد.
یکی از علما می گفت زیباترین باغچه را هم بیل بزنی بالاخره کرم هایی خواهی یافت. واقعیت این است همه جا عیب و ایراد و نقص وجود دارد. بیایید به جای تمرکز روی عیب و نقص ها روی زیبایی ها، دارایی ها و توانمندی ها تکیه کنیم تا زندگی دلچسب تری را تجربه کنیم.
پ.ن: مدتی است که این منش را پیش گرفته ام. قبل از آن به دلیل دغدغه های اجتماعی، مدام معضلات را می دیدم و پی می گرفتم و این موضوع بسیار روان و زندگی شخصی مرا دچار اختلال کرده بود. نه من بلکه سایر فعالین فرهنگی و اجتماعی هم دچار این افت هستند ( حتی بعضی از روحانیون!) و صفحات آن ها در فضای مجازی هم منبع پمپاژ یاس و ناامیدی و فشار روانی می شود ( به اسم فعالیت فرهنگی، اجتماعی)
زمستون شده بود. هوا سرد بود.
مشقربون تلفنشو برداشت و با پسرش تماس گرفت: سلام
پسرم! خوبی بابا، عروس گلم چه طوره؟
پسر با احترام گفت: به مرحمت و دعای شما،
خوبیم بابا جون!
مش قربون گفت مراقب قلبهاتون باشین. لحاف عشق رو خودتون بکشین
که قلبهاتون سرما نخورن.
پسر با اشتیاق به سخنان پدر گوش میداد و همسر اون هم
سرشو به گوشی چسبونده بود تا از شیرینی کلام مشقربون یه چیزی گیرش بیاد.
مش
قربون کمی از وضع زندگی اونا پرسید و بعد گفت: بابا! این که بارون میاد منو یاد
نکتهای انداخت، اگه بخواین بهتون بگم؟
عروس که حواسش نبود با شوق فریاد زد:
بگین باباجون!
مش قربون خندید و گفت: چه خوب توام میشنوی شیطون! باشه برا هر
دوتاتون میگم:
افراد پا به سن گذاشته ای مثل من که سردی و گرمی روزگارو چشیدن،
قبل از این که بارون بباره، سری به پشت بوم میزنن. با جارو کردن خس و خاشاک، مسیر
آبو باز میکنن و درزای پشت بومو میبندن، تا نکنه از این درزا آب نفوذ کنه و
زندگیو خیس کنه. ما هم باید مراقب باشیم. باید قبل از این که هوای زندگی پاییزی و
زمستونی بشه حواسمونو جمع کنیم که مبادا از درزای عاطفی، آب مهر غریبهای وارد دل
یکی از همسرا بشه.
خس و خاشاکای مسیر عشق تونو، صبح به صبح، جارو کنین، آشغالای
ناسازگاریو شب به شب بریزین توکیسهی سازش و درزای تفاهمو با قیر بخشش و گذشت
پرکنین. نذارین قطرات کدورت به تدریج از این سوراخای اختلاف وارد خونه قلبتون بشن،
وگرنه زندگیتونو ویرون میکنن.
هنوز عروس و داماد جوان با اشتیاق به حرفای پدر
گوش میدادن که پدر گفت: پر حرفی کردم بچه ها! کاری ندارین و خدا حافظی کرد.
پدر رفت، اما حرفاش در قاب لحظههای زندگی این دو جوان خوش
نشست.