بهانه هایی برای نوشتن

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احساس» ثبت شده است

احساسی که باعث می شود عقل و منطق را زیر پا بگذاریم

گاهی اوقات دوست داشتن و محبت و گاهی اوقات تنفر و دلزدگی موجب می شود که دو دوتای عقل و منطق را زیر پا بگذاریم و خلاف عقل و منطق عمل کنیم.
نوشابه، سیگار و ... نمونه هایی از نوع اول هستند.

این یعنی عقل و خرد ما تنها اختیاردار ما نیست و احساس تاثیر و قدرت بیشتری دارد. حس تنفر و بی میلی و دلزدگی موجب دوری کردن و راندن ما می شود، درست برعکس محبت و میل و دوست داشتن که مایه ی جذب و کشش هستند.

این روزها و در عصر و زمانه‌ی ما بسیاری از حرف ها و مطالب منطقی و عقلانی هستند که به دلایل مختلف (که محل بحث ما نیست) در نظر ما تیره و تار شده اند و حس دلزدگی و تنفر مانندی نسبت به آن ها ایجاد شده است. یک مثال آن، مبارزه با استکبار و استکبار زمان یعنی آمریکا و اسرائیل و ... است.

اینکه ما دو راه بیشتر نداریم یا باید آقای خودمان باشیم یا تو سری خور بقیه کشورها، یک امر عقلی و منطقی است اما ببینید که داخلی ها و خارجی چه کرده اند که این احساس دلزدگی نسبت به این جنس صحبت ها اینقدر بالا گرفته است که وقتی یک شبکه در حال پخش این جنس محتوا است بلافاصله شبکه را عوض می کنیم با دلزدگی تمام...

کلمات زنده اند و روح و جان کلمات همان احساسی است که در مخاطب شکل می دهند....

۰۶ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۵ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید

حرف های قشنگ چرا واقعیت پیدا نمی کنند؟

قبلا در از حرف تا واقعیت از گذشته و آینده گفتیم و این که آیا آینده هم مثل گذشته خواهد بود...

اما از در و دیوار، زنده و مرده و ... حرف های قشنگ قشنگ بسیار می شنویم. چه عناوین قشنگ و پر زرق و برقی، دهن پر کن و رو کم کن. نمونه هایش: عدالت، رفاه اجتماعی، حقوق بشر و ...
گذشتگان ما این همه حرف های خوب خوب زدند، چرا عملی نشد؟ معاصرمان ما هم چنین هستند. آخر کی حرف های قشنگ می خواهد واقعیت پیدا کند؟

اگر نمی خواهد محقق شود چرا این همه تکرار می کنیم؟ چون احساس خوبی به ما دست میدهد و با گفتنش حس رضایت و امیدواری پیدا می کنیم؟

شاید. شاید همین حس امیدواری و شور و شوقی که ایجاد می کند، چواب سوال باشد. بالاخره هر چه نباشد انسان به امید زنده است و به شور و شوق و نشاط.

شما جواب بهتری برای این سوال دارید؟

۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فرید

چرا وبلاگ می نویسم / تاریخچه تحلیلی وبلاگ نویسی من

ترجیح میدم وبلاگ بنویسم، چون احساس میکنم شبکه های اجتماعی هیچ ثبات و پایداری ندارن. بر عکس وبلاگ که خیلی روی نوشته هات مسلطی و نظم و ترتیب و دسته بندی داره.

حقیقتا احساس میکنم شبکه های اجتماعی بچه بازی هست و سبک، به خصوص که امروزه بازاریابی کسب و کار ها هم منتقل شده به اینستا و توییتر و پر شده از ربات های که اتوماتیک لایک میکنن و کامنت تبلیغاتی میزارن و ...

شما اگر اهل وبلاگ بوده باشید یادتون هست که قبل از ظهور شبکه های اجتماعی مبتنی بر اینترنت مثل فیس بوک و توییتر و اینستا و ... کل بار بازاریابی روی دوش وبلاگ ها بود و زیر نوشته های وبلاگ ها پر بود از کامنت های تبلیغاتی مثل همین الان اینستا، کلی نرم افزار ارسال کامنت برای سرویس های وبلاگ دهی مختلف بود و بسیار بودن وبلاگ های تبلیغ محصولات.

ولی همون طور که می بینید الان دیگه خبری نیست و کسی زیر نوشته های شما کامنت بازاریابی فلان محصول نمیزاره، همه کوچ کردن اینستا و ... و کلی هم ربات و نرم افزار نوشته شده برای این موضوع.

خلاصه که وبلاگ از آفت بازاریابی و تبلیغات خلاص شد و نفس راحتی کشید اما الان این افت به شدت به جون اینستاگرام افتاده.

حرف زیاد دارم اما بماند، وبلاگ نویسی حس و حال خوبی داره که لذت می برم.

۰۲ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

نه به خاطر تنهایی ولی احساس تنهایی می کنم!

هر چند تنها هستم و مجرد اما احساس تنهایی ام ناشی از تنها بودن در مسیری است که انتخاب کرده ام.

دوست دارم کسی اهل درد و دغدغه مند می بود که قبل از من مسائل رو بررسی و تحلیل کرده بود، راه حل هایی پیدا کرده بود و من می نشستم در حضورش و از او استفاده می کردم، اما افسوس که تا الان تنها بوده ام. نه این که کسی نیست، من کسی را نمی شناسم و دور و اطرافم پیدا نکرده ام.

خسته نیستم اما باری که بر دوش می کشم، احساس سنگینی شدیدی داره. احتمالا علامت های سوال زیادی براتون ایجاد شده، اما همین قدر بگم که رسیدن به نتایج محکم و قابل اعتنا و سخت از اون، تعیین ساز و کار های اجرایی مبتنی بر اصول و نتایج، بسیار حالگیر، تدریجی و زمان بر است و زننده.

کار هر کسی نیست خرمن کوفتن، گاو نر می خواهد و مرد کهن (دیگه تشخیص اینکه ما گاو نریم یا مرد کهن با خودتون! من مخاطب خودم رو منفعل و منزوی نمی دونم!)

سرتون رو درد نیارم که درد دل زیاد دارم (از نوع روحی نه جسمی) ولی چاره چیست؟
شما راه حلی داشتی، سراپا گوشم...

۳۰ مهر ۹۷ ، ۲۳:۵۱ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید

فضای صفر و یکی عقل و انسان احساسی

فضای منطق و عقل، فضای صفر و یکی است، خشک، سرد و بی روح.
تنفس در فضای عقل به مدت طولانی، احتمالا منجر به خفگی و تنگی نفس قلب خواهد شد.

زیستن در فضای عقل، زندگی مکانیکی و بی روحی خلق خواهد کرد، بدون نشاط و بدون شور و حرارت و هیجان.
هر چند نتایج و یافته های عقلی، خود شور آفرینند، اما کافی نیستند و خیلی زود مجدد خلا شور و هیجان و حرارت قلبی را احساس خواهی کرد.

تعادل، کلید قفل گشاست...

۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۴۳ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید

احساس مبهمی دارم...

احساس مبهمی دارم، احساسی که برام آشنا نیست و نمی دونم دلیلش چیه و نتیجش چی میشه...

شناخت احساسات و مدیریت اون ها برای ساختن زندگی مطلوب بسیار مهم و حیاتی است. در روان شناسی بهش میگن هوش هیجانی یا همون ای کیو.

داشتن یه حس مبهم برای من یعنی اضافه شدن یه حس جدید. جالب و هیجان انگیز هست، مثل جعبه ی در بسته ای میمونه که کنجکاوی بدونی چی داخلش هست.

یکی از مهارت هایی که همه به عنوان انسان بهش نیازمندیم مهارت ارتباط با احساس یا تعامل با احساس هست.
احساس رو درک کنیم و بفهمیم، ریشه و علتشو بشناسیم و اثرات و تاثیراتشو بشناسیم تا در نهایت اون رو در راستای زندگی ای که می خواهیم بسازیم، هدایت و مدیریت کنیم.

اگه علاقه مند بودید موضوعات هوش هیجانی، تخلیه هیجانی و مباحث مربوط به واژه احساس رو جست و جو کنید.

۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۳ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فرید