موفقیت آسانسوری وجود ندارد
ابو حمزه ثمالى حکایت کند:
|
انجام کاری که سه روز، حداکثر یک هفته و نهایتا سه هفته وقت لازم داشت، سه ماه طول می کشد و برای هر امضا باید یک هفته ای پشت درها نشست تا...
امیدوارم که هیچ وقت جز برای مجوز کفن و دفنم، گذرم به ادارات و سازمان ها نیفتد و خدا خیر بده اونی رو که دنبال مجوز کفن و دفن میره...
به هیچ وجه دوست ندارم برای هیچ کاری و برای هیچ نیازیم به سمت این ها برم.
«روایت مردم» مستندی ۱۷ دقیقه ای است که در آن حسین یکتا درد و دل مردم را روایت می کند.
وقایع خرداد و تیر ۹۷
برای زنده موندن دو تا خورشید لازم، یکی در آسمان و یکی در قلب.
حس جالبیه که با وجود این همه مشکل و مسئله و آینده ی مبهم اما قلبم سرشار از امیده و آماده ی دست و پنجه نرم کردن با چالش های پیش رو ان شا الله...
با فرض پی گیری جدی مسائل اقتصادی، روند تدریجی و زمان بری است. مسائل یک روزه ایجاد نمی شوند که یک روزه هم حل شوند و به طور طبیعی با پی گیری مجدانه، طول می کشد...
مگر این که افرادی خالصانه خود را وقف کنند و نیل مجددا شکافته شود
ترس و اثرات روانی آن به نقل از رهبر انقلاب:
«در شرایط مرعوب شدن، ترسیدن، مضطرب شدن، متلاطم شــدن، حتی باورهای قطعی انســان هم از یاد می رود. انسان مرعوب،اینطور است. جبن، هم عقل را از کار میاندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درســت میتواند فکر کند، نه درســت میتواند عزم و اراده خودش را به کار بیندازد؛ دائم یک قدم به جلــو برمیدارد و یک قدم به عقب»
از آن جا که در مطالب روان شناختی هم این را مطالعه کرده بودم، خوش داشتم که به اشتراک بگذارم...
در ادامه ی نوشته ی قبل باید بگم، مهم ترین و اساسی ترین نیاز امروز ما، امید و انگیزه و رفع مسائل مالی در وهله ی اول است. یعنی انگیزه دادن به قلب های خسته و پر درد، هم دردی کردن با این قلب ها و گرمی بخشیدن به قلب ها در این زمستان سرد و تاریک که هزاران عامل دست به دست هم داده اند تا امروز پدر و پسر و زن و شوهر نزدیک هم باشند اما از هم دور باشند و قلب های سرد و سیاه و تاریکی داشته باشند.
آموزش ها و قانون ها و محدودیت ها و تعزیرات و ... تا زمانی که ثبات روانی بر قرار نباشد، نتیجه نخواهند داد. انسان مجبور است نیاز هایش را رفع کند و نمی تواند آن را بی پاسخ رها کند و حالا هزاران قانون مجازات هم وضع کن...
بنابراین چیزی که بسیار لازم و ضروری و حیاتی است، احیای روابط از بین رفته ی انسان ها و پیوند دادن قلب ها با یکدیگر و کار و ابتکار برای خروج از باتلاق نیاز های اولیه است تا آن گاه زمینه ی فکر کردن به گام های بعدی و برداشتن گام های بعدی مهیا شود.
نوشته های شما در وبلاگ هایتان، این تصور را برای من ایجاد می کند که ساده ترین و اولیه ترین نیاز ها کف زمین مانده اند و تامین نشده اند. آن چه که بیش از همه عیان است، مشکلات معیشتی و سختی گذران زندگی است. شاید به شخصه با خیلی از تنگنا ها و کمبود ها سازگارم و دم نمی زنم اما نمی توان انتظار داشت، همه با این شرایط زندگی کنند و با آن کنار بیایند.
شاید آنچه بیش از همه اثر گذار است، تلقین اجتماعی است که بار مشکلات را سنگین تر و احساس خستگی و ناامیدی و درد را بیش تر و پر رنگ تر کرده است، به گونه ای که حتی کسانی که با مشکلات معیشتی هم رو به رو نیستند، احساس تاریکی و ناامیدی و بن بست کنند و نشاط و شادابی شخصی نداشته باشند.
حقیقتا خودم هم حال و حصله باز کردن علمی بحث رو ندارم و فقط به طور خلاصه می گم که احساس وجود یک چیز بسیار مهم تر از وجود خود آن است.
به قول آن مجری صدا و سیما، احساسی که ما از فساد می کنیم، بیش تر از خود فساد است... مهم تر از وجود پدر، احساس وجود پدر و احساس پدر داشتن است. مهم تر از وجود خدا، احساس حضور خداست و قص علی هذا.
خلاصه کلام این که پیش نیاز رشد فرهنگی، ثبات است، ثبات روانی یا همان امنیت روانی، همان طور که لازمه ی رشد صنعتی و فیزیکی، ثبات امنیتی و امنیت جانی است و کشوری که در حال جنگ است، چگونه از او انتظار رشد باید داشت؟