بهانه هایی برای نوشتن

۵۰ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

Wish me luck پست غیابی!!

الان که شما این مطلب رو می خونید من در یک از جزایر خلیج فارس در گرما و شرجی به سر می برم. پس حداقل یه دعای خیر در حق ما کنید اگر زحمتی نیست. به قول خارجی ها Wish me luck.


۱۵ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۵۸ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
فرید

دورهمی ۲ ساعته دیشب


دورهمی


دیشب مصمم و با اراده دل از اینترنت و گوشی و لپ تاپ و فضای مجازی کندم و خانواده رو هم هل دادم و رفتیم به دیدن یک فرد دوست داشتنی که دایی مادرم و عموی پدرم هست. ۲ ساعت بیشتر طول نکشید اما بسیار شیرین و دلچسب بود.

امروز ما به این دورهمی های واقعی و ارتباطات حقیقی بسیار نیازمند شده ایم و چوب ارتباطات غیر حقیقی مجازی را می خوریم، هر چند استفاده نادرست و فضای حاکم بر بستر مجازی هر کدوم از ما رو به سمت یک فرد منزوی و بریده از دیگران سوق میده و هزاران اختلال و مشکل روحی مثل نشاط نداشتن رو برای ما ایجاد کرده...

القصه اینکه شما هم برای تشکیل و حضور در این دورهمی ها برنامه داشته باشید تا از برکاتش استفاده کنید البته حواستون باشه بودن تو جمع و هم چنان سر در گوشی داشتن هم ناجوره هم بی فایده هر چند از نبودن کامل بهتره.

ایام به کام

۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۹:۲۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

پاسدار یا لباس پاسداری پوشیدن (تجربیات یک سرباز)

پاسدار


پاسدار کجا و لباس پاسداری پوشیدن کجا؟ چند مثال واقعی که خودم تجربه کردم رو براتون می نویسم تا بدونید بین این همه انسان هایی که لباس پاسداری می پوشن، پاسدار هم پیدا میشه.

جناب سرگرد بود و مثل تصویر ستاره زرد روی دوشش خودنمایی می کرد، وارد آبدارخونه که شدم اونجا بود و مشغول شستن استکان ها و لیوان ها، گفتم بدید من می شورم، گفت: من خودم هم سربازم!!! تعجب کردم و در عین حال کیف کردم که هم چنین شخصی رو در این لباس می دیدم.

حالا یه مورد دیگه. عصر رفتم برای اسم شب ( اسم شب برای عبور و مرور در شب لازمه و هر کسی شبانه حرکت می کنه در منطقه نظامی باید اسم شب داشته باشه و گر نه توقیف می شه و تحویل داده میشه) وقتی رسیدم و اسم شب رو گرفتم درجه دارهایی که درجشون از من سرباز هم پایین تر بود ولی کادری و رسمی بودند یک مشت ظرف کثیف و نشسته ظهر رو داد و گفت اینا رو بشور. کار هر روزشون هست و هر کی زودتر بره واسه اسم شب توفیق داره ظرف های آقایون رو بشوره!!

مورد داشتیم لباساشو می داده سرباز بشوره که البته گزارشش رو دادن و خدا رو شکر باهاش برخورد شده.

بین اونایی لباس پاسداری می پوشن بگردید دنبال پاسدارا و از معاشرت با اونا کیف کنید.

۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

بعد دو ماه دوباره رنگ خونه و خانواده رو دیدم

از ۲۵ یا ۲۶ بهمن که از خونه زدم بیرون و عازم خدمت اجباری سربازی شدم دیروز بعد از دو ماه دوباره پام به خونه باز شد و با اجازتون ایام عید رو تو زندان جزیره به سر بردم و این پست هم برای اینکه فروردین ماه بدون یادداشت نمونه نوشتم تا ببینم کی دوباره وقت بشه و از تجربیات خدمت اجباری بنویسم...


فعلا، شاد باشید

۳۰ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۱۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فرید

محل خدمت و یا احتمالا شهادت

بالاخره محل خدمت سربازی بنده هم مشخص شد، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.


شور و شعف خاصی در من ایجاد شده و اصطلاحا دل تو دلم نیس، نه به خاطر سپاه بودن بلکه به خاطر احساسی که با دیدن محل خدمت به من دست داد. حس عجیبی که غوغایی در من ایجاد کرد. حس کردم در شهادت باز شده و یک فرصت پیش رو دارم، فرصت شهادت.

این حس منو بدجوری به هم ریخته. منی که همیشه نگاه غالبم عقل و منطق بوده و کمتر حس رو تجربه کردم.

لطف کنید هر کی این نوشته رو خوند یه دعا در حق ما کنه که ان شا الله آن چه خیره محقق بشه.

ممنونم

۱۲ دی ۹۷ ، ۰۲:۰۴ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
فرید

بازگشت به خودم

چند سالی در بیرون از خودم به دنبال مسائلی می گشتم و آخر سر چیزی پیدا نکردم و در این مدت، آنچه داشتم هم فراموش کردم.

آنچه که داشتم و باعث شد در طی ۸ ماه چنان حرکتی کنم که امروز فکر کردن به آن مرا متحیر می کند ولی خب زمان بازگشت به خودم رسیده و گذشته زمان آنکه:

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

آنچه داریم و در درون خود و نزدیک ترین جا به خودمان است چرا جای دیگر در پی آن باشیم.

۰۳ آذر ۹۷ ، ۱۱:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید

جذب شغل برای نامزد!! بدون شرح

بدون شرح.

جذب شغل برای نامزد

قضاوت با شما

۲۶ آبان ۹۷ ، ۲۳:۱۵ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فرید

حرف های قشنگ چرا واقعیت پیدا نمی کنند؟

قبلا در از حرف تا واقعیت از گذشته و آینده گفتیم و این که آیا آینده هم مثل گذشته خواهد بود...

اما از در و دیوار، زنده و مرده و ... حرف های قشنگ قشنگ بسیار می شنویم. چه عناوین قشنگ و پر زرق و برقی، دهن پر کن و رو کم کن. نمونه هایش: عدالت، رفاه اجتماعی، حقوق بشر و ...
گذشتگان ما این همه حرف های خوب خوب زدند، چرا عملی نشد؟ معاصرمان ما هم چنین هستند. آخر کی حرف های قشنگ می خواهد واقعیت پیدا کند؟

اگر نمی خواهد محقق شود چرا این همه تکرار می کنیم؟ چون احساس خوبی به ما دست میدهد و با گفتنش حس رضایت و امیدواری پیدا می کنیم؟

شاید. شاید همین حس امیدواری و شور و شوقی که ایجاد می کند، چواب سوال باشد. بالاخره هر چه نباشد انسان به امید زنده است و به شور و شوق و نشاط.

شما جواب بهتری برای این سوال دارید؟

۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فرید

آهای پسرا از دخترا یاد بگیرین... / وقتی کتاب مرا می میراند

مسئله اول

داستان اینه وارد صفحه ی یه خانم که میشی بسیاری از کامنت ها به خصوص اولین کامنت ها رو خود خانم ها دادن. اقایون یاد بگیرن لدفا!!!

این تیکه اول اصلا خودم نیستم، بلکه تاثیرات همین دوستان هست اخه برگردید اولین نوشته های منو ببینید این اخری رو هم ببینید خودتون فضا میاد دستتون.

مسئله دوم

همه جا شنیدید و خوندید که کتاب ادمو زنده میکنه و حتی روایت هم داریم...
اما میخوام بگم هرجا افراط شد نتیجه عکس میشه، نمونش خودم که خودمو با کتاب خفه کردم در چند سال اخیر، حالا وقتی یه دو قدم تو زندگی واقعی برداشتم و نشاط حاصل از اونو تجربه کردم فهمیدم که زیاده روی کردم... هر چند ضرر نداشته اما ...

همین دیگه، تموم شد!

۱۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۲۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
فرید

شاید برای شما هم جالب باشد (۲)

سری دوم نوشته های منتخب از وبلاگ های بیان:
پیشنهاد این نوشته ها به معنای تایید محتوای آن ها نیست...
۱۱ آبان ۹۷ ، ۲۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فرید