امشب دو جملهی قابل تامل و دلنشین شنیدم و خوندم.
اول:
« کار کردن عرضه میخواهد نه پول». این جمله را از کسی شنیدم که عملکردش گفتارش را تایید می کرد و حرفش را عملی کرده بود.
دوم:
« پدر و مادر حرفهای بچه را با عرضه بار میاورند نه شاگرد اول ». این هم قابل تامل است و شاید ریشهی حل بسیاری از مسائل و کلید خلق بسیاری از آرزوها و خواسته ها در همین ایجاد و پرورش عرضه باشد.
بخشی از بهترین دوران زندگیم رو اشتباه سرمایه گذاری کردم یعنی اشتباه انتخاب کردم و سرمایهی عمرم رو جای اشتباه سرمایه گذاری کردم و الان پشیمونم. با تبعات و ضرر و زیانش چیزی حدود ۶ سال عقب افتادم به اضافه ی همه ی دردسر ها و زحماتی که متحمل شدم و در ادامه خواهم شد.
حواستون باشه که سرمایه اصلی یعنی عمر رو توی چی سرمایه گذاری می کنید یعنی حواستون به انتخاب هاتون باشه
وقتی توانایی ها و در نتیجه انتخاب های زیادی برای کار کردن پیش رو داشته باشی، انتخاب کردن مشکل میشه چون برای ادامه دادن تا رسیدن به نتیجه باید صبر پیشه داشت.
شهید آوینی میگه یه زمانی واسه اینکه خودم رو روشن فکر جلوه بودم، کتاب های فلسفی غربی میزدم زیر بغل و می چرخیدم. اون روزا نشانه ی روشن فکر بودن دور دور کردن با کتاب فلسفی بود. امروز اما نشانه ی روشن فکر بودن یه مریضی خطرناک هست یعنی نق زدن، آه و ناله کردن، غر زدن، داد و بیداد کردن، آه و فغان و واویلا گفتن از دست تمام مخلوقات.
خواستم بگم این روشن فکری نیست، این یه مریضیه که اول از همه دودش تو چشم خودت میره و خودت از لحاظ روحی زندگی تلخ تری رو تجربه می کنی و بعد تو چشم جامعه. هر چند بخشی از این آه و ناله و جزع ها ناشی از مشکلات هست که خودم هم دوجین دارم از اون اما وقتی این تبدیل به عادت بشه روح و روانت رو در اتیش خودش می سوزونه.
الان اکثر وبلاگا رو که نگاه کنی، به خصوص اونایی که به مسائل جامعه چه اقتصادی چه فرهنگی می پردازن همشون در حال تولید این جنس محتوا هستن، هم چنین شرایط مشابهی در اینستا داریم. من که حالم بهم میخوره از خوندن این همه آه و ناله. هر چند بخشی از اون واقعیت ها هست اما زیبایی ها و نکات مثبت بسیاری هم هست که میشه از اون ها گفت و نوشت و اون ها رو هم دید تا حال و جس قشنگ تری رو تجربه کنبم.
مخلص کلام این که زشت انگاری و زشت دیدن به یک عادت برای ما تبدیل نشه. نیاز به توضیح و تفصیل بیشتری هست اما حوصلش نیست.
جزیره که هستیم ( خدمت الافی اجباری سربازی رو میگم) روزایی که به هر دلیل بچه ها افتاب سوخته میشن از الوئه ورا هایی که جلوی سنگر کاشتیم استفاده می کنند برای از بین بردن سوختگی افتاب و نرم کردن پوست صورتشون.
الان که در مورد الوئه ورا جست و جویی کردم، دیدم که دنیای زیبایی و زیبا بودن چه غوغایی میکنه. من بیشتر تو دنیای اندیشه ها سیر و سفر کردم و کشف دنیای زیبایی و مسافران و مخاطبان این دنیا برام خیلی جالب و جذاب بود، خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی!!!
الان که شما این مطلب رو می خونید من در یک از جزایر خلیج فارس در گرما و شرجی به سر می برم. پس حداقل یه دعای خیر در حق ما کنید اگر زحمتی نیست. به قول خارجی ها Wish me luck.
دیشب مصمم و با اراده دل از اینترنت و گوشی و لپ تاپ و فضای مجازی کندم و خانواده رو هم هل دادم و رفتیم به دیدن یک فرد دوست داشتنی که دایی مادرم و عموی پدرم هست. ۲ ساعت بیشتر طول نکشید اما بسیار شیرین و دلچسب بود.
امروز ما به این دورهمی های واقعی و ارتباطات حقیقی بسیار نیازمند شده ایم و چوب ارتباطات غیر حقیقی مجازی را می خوریم، هر چند استفاده نادرست و فضای حاکم بر بستر مجازی هر کدوم از ما رو به سمت یک فرد منزوی و بریده از دیگران سوق میده و هزاران اختلال و مشکل روحی مثل نشاط نداشتن رو برای ما ایجاد کرده...
القصه اینکه شما هم برای تشکیل و حضور در این دورهمی ها برنامه داشته باشید تا از برکاتش استفاده کنید البته حواستون باشه بودن تو جمع و هم چنان سر در گوشی داشتن هم ناجوره هم بی فایده هر چند از نبودن کامل بهتره.
ایام به کام