هر چند تنها هستم و مجرد اما احساس تنهایی ام ناشی از تنها بودن در مسیری است که انتخاب کرده ام.

دوست دارم کسی اهل درد و دغدغه مند می بود که قبل از من مسائل رو بررسی و تحلیل کرده بود، راه حل هایی پیدا کرده بود و من می نشستم در حضورش و از او استفاده می کردم، اما افسوس که تا الان تنها بوده ام. نه این که کسی نیست، من کسی را نمی شناسم و دور و اطرافم پیدا نکرده ام.

خسته نیستم اما باری که بر دوش می کشم، احساس سنگینی شدیدی داره. احتمالا علامت های سوال زیادی براتون ایجاد شده، اما همین قدر بگم که رسیدن به نتایج محکم و قابل اعتنا و سخت از اون، تعیین ساز و کار های اجرایی مبتنی بر اصول و نتایج، بسیار حالگیر، تدریجی و زمان بر است و زننده.

کار هر کسی نیست خرمن کوفتن، گاو نر می خواهد و مرد کهن (دیگه تشخیص اینکه ما گاو نریم یا مرد کهن با خودتون! من مخاطب خودم رو منفعل و منزوی نمی دونم!)

سرتون رو درد نیارم که درد دل زیاد دارم (از نوع روحی نه جسمی) ولی چاره چیست؟
شما راه حلی داشتی، سراپا گوشم...